کره شمالی؛ آنچه می‌دانیم که نمی‌دانیم

روایت کسانی که از کره شمالی فرار کرده‌اند منبع مهمی برای شناخت از آن سرزمین است

در روزهای گذشته خبر مرگ رهبر کره‌شمالی در رسانه‌ها منتشر شد که کمی بعدتر تکذیب شد- AP Photo/David Zalubowski

کره شمالی بدون تردید یکی از رازآلودترین کشورهای جهان است. جایی که امکان سفر آزادانه به آن برای عموم میسر نیست و اخبار مرتبط با آن به سختی امکان تائید و راستی‌آزمایی یافته است. در آخرین مورد، روز ۱۵ آوریل شایعه مرگ «کیم جونگ اون» رهبر آن کشور، منتشر شد. او در این روز بر خلاف رسم معمول، در جشن سالگرد تولد بنیانگذار جمهوری دمکراتیک خلق کره که پدربزرگش هم هست، شرکت نکرد.

در بیست و یکمین روز انتشار خبر وخامت حال و شایعه مرگ او، درست زمانی که بسیاری از کارشناسان سیاسی به گزینه‎های احتمالی جایگزینی او هم فکر کرده بودند و خواهر کوچکتر او «کیم یو جونگ» را جانشین احتمالی او اعلام کردند، تلویزیون کره شمالی تصاویری منتشر کرد که همه گمانه‌زنی‌ها را نقش بر آب کرد. رهبر کره شمالی در حال قیچی کردن روبان افتتاح یک کارخانه کود شیمیایی بود.

انتشار این دست اخبار درباره مرگ رهبران کره شمالی، سابقه‌دار است. خبر غیبت «کیم ایل سونگ» - پدربزرگ رهبر فعلی- را سال ۱۹۶۸ روزنامه پرتیراژ «چسون» کره جنوبی منتشر کرد. ولی به فاصله کوتاهی، او در فرودگاه «پیونگ یانگ» از هیات اعزامی مغولستان استقبال کرد و به آن شایعه پایان داد. 

تصادف دو قطار حامل سوخت در ایستگاه قطار در مرز کره شمالی و چین در سال ۲۰۰۴، به انتشار شایعه مرگ کیم جونگ ایل - پدر رهبر فعلی - دامن زد. چرا؟ چون چند ساعت پیش از این تصادف، «کیم جونگ ایل» به دنبال دیداری در پکن، از آن ایستگاه عبور کرده بود. این خبر هم خیلی زود تکذیب شد. تا پیش از به قدرت رسیدن «کیم جونگ اون» در سال ۲۰۱۲، یک فراری عالی‌رتبه از این کشور اعلام کرد که رهبر کره‌شمالی در سال ۲۰۰۳ مرده است و بدل او در اخبار و مراسم‌های رسمی ظاهر می‌شود.   

از زمان تاسیس کره شمالی در ۱۹۴۸، کسانی که موفق به فرار از این کشور شده‌اند، یکی از منابع مهم اطلاعات درباره این کشور محسوب می‌شوند*. «هیئون سئولی»، نویسنده کتاب «دختری با هفت اسم»، یکی از آن‌هاست. او که در کره جنوبی زندگی می‌کند، هم‌چنان در سودای بازگشت، پس از آزادی این کشور است. ولی هیئون در کتابش نوشته است که یقین دارد زمان برگشت به کشورش، مثل یک غریبه در بین مردم آنجا خواهد بود: «واقعیت این است که من نمی‌توانم برگردم. درست است که رویای آزادی کشورم را در سر می‌پرورانم، اما کره شمالی هنوز بعد از گذشت سالیان سال مثل همیشه کشوری بسته و ظالم است. اگر زمانی برسد که بتوانم با امنیت خاطر به آن برگردم، احتمالا در کشور خودم هم غریبه خواهم بود.» 

هیئون سولی،  روایتش را داستانِ بیداری خود می‌داند. او نتوانسته است جایگاه خودش را در جامعه جدید بیابد و در کره جنوبی خود را هم‌چنان غریبه می‌بیند: «به این واقعیت دست یافته‌ام که به عنوان یک فراری از کره شمالی، در جهان ‌غریبه محسوب می‌شوم. ‌یک تبعیدی. هر قدر هم تلاش کنم تا خودم را با جامعه کره جنوبی وقف بدهم، باز هم فکر نمی‌کنم به طور کامل به عنوان شهروند کره جنوبی پذیرفته بشوم. مهم‌تر این است که خودم هم این هویت را قبول ندارم. من خیلی دیر به کره جنوبی رفتم؛ در ۲۸ سالگی. ساده‌ترین راه‌حل مسئله هویتم این است که بگویم کره‌ای هستم. کشوری که وجود ندارد. کره واحدی وجود ندارد.»

او از جامعه بسته‌ای می‌آید که اکثر شهروندانش نه طعم پیتزا را چشیده‌اند، نه از موبایل استفاده کرده‌اند و نه تصویری از داشتن خودرو شخصی یا سفر آزادانه در داخل و خارج از کشور دارند. می‌توان این نگاه او را ناشی از اثر عمیق فضای حاکم بر کره شمالی دانست. آن‌هم وقتی در مدلی مشابه، جامعه آلمان با فروریختن دیوار برلین دوباره یکپارچه شد و به هم پیوست. 

این ناداشته‌ها در کره شمالی وقتی در کنار داشته‌ها و امکاناتی قرار دادخ شود که در اختیار خانواده حاکم بر نظام کشور است، واقعیت‌های این کشور را عیان می‌کند. کیم جونگ اون، متولد  ۸ ژانویه ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۸، در مدرسه‌ای انگلیسی‌زبان در برن سوئیس درس خوانده‌ است؛ چیزی که کمتر کسی در آن کشور از آن برخوردار بوده است. ساکنان کره شمالی حداقل از ۱۹۷۰ با تکرار ترانه یکی از فیلم‌های محصول آن سال این کشور، به نام «هیچ چیز در دنیا نیست که حسرت آن را بخوریم»، یا خودکفایی دروغین را باور کرده‌اند و یا مجبورند تبلیغات دولتی را تکرار کنند. آنها اطلاعات کمی درباره زندگی در خارج از کشور دارند. دولت اجازه ورود اطلاعات گسترده را به آن کشور نمی‌دهد.

«باربارا دمیک»، روزنامه‌نگار بریتانیایی که موفق به گفت‌وگو با بیش از ۱۰۰ پناهنده کره شمالی شده است، در کتاب «حسرت نمی‌خوریم» می‌نویسد: «در سال‌های اخیر،‌ به لطف قاچاقچیانی که از رودخانه تومن عبور می‌کنند، اطلاعاتی اندک به کشور وارد می‌شود. اما همچنان رسانه‌های کره شمالی سعی در پوشاندن حقایق دنیای خارج دارند. هنوز رهبر کره شمالی، نسبت به اطلاعات و محصولاتی که از خارج می‌آید، سخت‌گیر است.‌ اما در خیلی موارد هم ناموفق بوده است. یکی از دلایلش شاید این باشد که پلیس برای آزاد کردن قاچاقچیانی که فیلم و سریال به کشور وارد می‌کنند، رشوه می‌گیرد.‌ در نتیجه آن‌ها به کارشان ادامه می‌دهند و نهر باریک اطلاعات از این طریق وارد کشور می‌شود.»

او در کتابش شهر «چونگ جین» را بررسی کرده است، چرا که این شهر، برای توریست‌های معدودی که امکان سفر به آن کشور را می‌یابند، قابل دسترس‌تر است. دولت، شهر چونگ جین را ویترین کشور معرفی می‌کند. ویترینی اغواگر و فریبنده. دمیک جزییاتی از زندگی شش نفر از مردم کره شمالی را به ما نشان می‌دهد. «اواک هی»، یک زن خانه‌دار و دخترش،‌ «می ران»، معلمی که دختر یک کارگر معدن است، «جونگ سونگ»، دانشجوی یکی از بهترین دانشگاه‌های کره شمالی، «کیم هیوک، پسر بچه‌ای خیابانی، و «دکتر کیم». این کتاب بر اساس خاطرات آنهاست. 

کره شمالی در تبلیغات رسمی ادعا می‌کند که همه رهبرشان را دوست دارند. پاسخ دقیق‌تر به پرسش‌هایی از این دست را تنها می‌شود از خلال حرف‌های پناهندگان دریافت. در واقع، روش دیگری وجود ندارد.‌ توریست‌هایی که امکان سفر به این کشور را یافته‌اند، می‌گویند: «مردم دسترسی به اینترنت ندارند. غیر از پیونگ یانگ که از رفاه برخوردار است،‌ حومه آن با بحران کمبود غذا مواجه است.» 

دکتر کیم، یکی از راویان این که در بیمارستان شاغل بوده است، درباره مرگ کودکان بر اثر بی‌غذایی می‌گوید: «مادران به من می‌گفتند، نمی‌توانم بفهمم موضوع چیه. تنها چیزی که می‌دانم این است که نمی‌توانم کاری کنم که بچه‌ام دیگر گریه نکند. دلسوزانه سرم را به نشانه تائید تکان می‌دادم. وضعیت را کاملا درک می‌کردم. اما از به زبان آوردن کلمات درمانده بودم. چطور می‌شد به یک مادر گفت که کودکش نیاز به غذای بیشتری دارد، وقتی که چیز بیشتری برای دادن به او نیست.»

باربارا دمیک می‌نویسد: «دکتر کیم با آن که می‌دانست بیمارستان هم غذایی ندارد، روی برگه نوشت تا کودک را در بیمارستان بپذیرند. زمانی که نوبت او برای سرکشی بود و در بخش کودکان راه می‌رفت، بچه‌ها با نگاه‌شان او را دنبال می‌کردند. دکتر کیم ‌سالها بعد به من گفت: آنها با نگاه‌شان متهمم می‌کردند. حتا بچه‌های چهارساله می‌دانستند که می‌میرند و من هیچ کاری برای کمک به آنها نمی‌کردم. تنها کاری که می‌توانستم بکنم این بود که با مادران سر جسد بی‌جان بچه‌ها گریه کنم.»

کیم جونگ اون  که در سال ۲۰۱۱ رهبر این کشور شده است، از زمان زعامتش پنج آزمایش هسته‌ای انجام داده است و می‌کوشد به عنوان یک قدرت هسته‌ای چون هند و پاکستان، در دنیا شناخته شود. او در ۲۰۱۲ اولین ماهواره این کشور را به فضا پرتاب کرد. از زمان به قدرت رسیدن او، سرعت ساخت موشک‌های میان‌قاره‌ای و تسلیحات هسته‌ای شتاب بیشتری گرفته است. با وجود تماس و مذاکراتی که او و ترامپ آغاز کردند، سال گذشته دو آزمایش هسته‌ای را انجام داد. 

به گواه کارشناسان نظامی، قدرت انفجار حاصل از کلاهک هسته‌ای که او در سپتامبر ۲۰۱۶ آزمایش کرد، بسیار بیشتر از بمبی بود که به هیروشیما اصابت کرد. او نزدیک ۲۰ موشک میان‌قاره‌ای هم پرتاب کرده است. آن رفتار صدای همسایگانش را هم در آورد، و   به جایی رسید که امریکا هم‌ به او هشدار داد که صبرش در مقابل رفتار پیونگ یانگ به پایان رسیده است. 

این‌ها اخباری است که از کره شمالی می‌دانیم. ولی دنیا هم‌چنان نمی‌دانند بر مردم کشوری که برای صرفه جویی کامل برق، شب‌ها در تاریکی مطلق فرو می‌رود، چه می‌گذرد. کسی نمی‌داند که آیا مردم غذای کافی برای خوردن دارند یا نه.

«شین دونگ هیوک» تنها فردی است که در یک «اردوگاه کار کره شمالی» به دنیا آمده است و موفق شده است از آن فرار کند. بلین هاردن، روزنامه‌نگار حوزه شرق آسیا در واشنگتن پست، موفق شده است پس از یک سلسله گفت‌وگو، روایت زندگی او را در اردوگاه‌های کار در کره شمالی، بنویسد. 

«اردوگاه ۱۴» که شین در آن به دنیا آمد و آن جا را خانه خود می‌دانست،‌ یک منطقه حفاظت‌شده امنیتی است که هیچ امیدی به خروج از آن نیست. ‌او می‌گوید، وقتی فرار کردم، آزادی برایم معنی یک تکه گوشت بریان داشت. در مقدمه کتاب «فرار از اردوگاه ۱۴» آمده است: «کره شمالی به آرمان‌های کمونیستی اعلام وفاداری می‌کند و خودش را بهشت کارگران جهان می‌خواند. با این حال، حکومت این کشور، مردم را به سه قشر اصلی و بیش از پنجاه زیرمجموعه آن تقسیم کرده است. افراد مختلف بر اساس اعمال پیشینیان‌ خود در این طبقات  جای می‌گیرند. بزرگ‌ترین گناه او این بود که فرزند پدر و مادرش بود. او در پایین‌ترین طبقه کره شمالی زندگی می‌کرد و هیچ وقت برای او برگه هویت صادر نشد.»

نویسنده «فرار از اردوگاه ۱۴» در پیش‌گفتار آن می‌نویسد: «غیرممکن است کسی درباره شخصی که در اردوگاه کاری در کره شمالی به دنیا آمده و آن جا زندگی کرده است، کتابی بخواند و پس از آن به اردوگاه‌های کار این کشور  بی‌اعتنا بماند.»

«آکواریوم‎های پیونگ یانگ»، کتاب‌ دیگری است که درباره این اردوگاه‌ها نوشته شده است.«کانگ چول هوان»، راوی «آکواریوم‌ها»، ده سال در اردوگاه ۱۵ محبوس بوده است. در آن اردوگاه قسمت بازپروری یا «دوباره انقلابی کردن» هست که کانگ چول هوان در آن قسمت زندانی بوده است. 

بر اساس آنچه در روایت‌ پناهندگان فراری از این کشور تا این لحظه منتشر شده است، حکومت در کوچک‌ترین و ریزترین مسایئل خصوصی زندگی افراد وارد می‌شود و این حضورش را طبیعی جلوه داده است. این نظام، با پروپاگاندای رسانه‌ای و فرهنگی، بر مردم حکومت کرده است. همین پروپاگاندا موجب شد که پس از مرگ «کیم این سونگ» و «کیم جونگ ایل»، تصاویر عزاداری ‌غیرعادی مردم این کشور در رسانه‌ها بازتاب پیدا کند. 

با خواندن داستان زندگی فراریان متوجه می‌شوید که حکومت به خوبی توانسته است ضمن کنترل اطلاعات،‌ تاریخ را جعل کند و بر اساس آن، به اقدامات خود مشروعیت بخشد. بر اساس این تاریخ جعل شده، جنگ دو کره با حمله کره جنوبی به این کشور آغاز شده است و  با پیروزی قاطع کره شمالی تمام شده است. در حالی که این جنگ هنوز تمام نشده است و دو کشور هم‌چنان در آتش بس هستند. 

فراریان تعریف کرده‌اند که «در فیلم‌های ساخت کره شمالی، ‌بر روزهای سیاه مردم شبه‌جزیره کره در جریان استعمار ژاپن تاکید ویژه‌ای شده است.» در این فیلم‌ها، شخصیت‌های اصلی متوجه می‌شوند که برای رسیدن به اهداف‌شان،‌ از تامین غذا تا به دست آوردن آزادی، راهی جز پیوستن به شبه‌نظامیان تحت فرمان کیم ایل سونگ ندارند. در این فیلم‌ها «فداکاری شهروندان برای رسیدن به موفقیت‌های جمعی»، «تشبیه مردم کشور به کودکانی که نیازمند مراقبت و آموزه‌های یک پدر هستند»، «ایده‌آل‌سازی زندگی روستایی برای مشروعیت‌بخشی به ضعف رژیم در برطرف کردن فقر در مناطق روستایی» به‌شدت تبلیغ می‌شود.

راوی کتاب «رهبر عزیز»، یک فراری معمولی نیست. «جنگ جین سونگ»، شاعری است که در بالاترین سطوح قدرت حضور داشته است، در ساخته شدن بت زندگی کیم جونگ ایل با معرفی او به عنوان «رهبر عزیز» نقش داشته و به جمع «پذیرفته‌شدگان» هم که اعضای آن بسیار کم هستند، وارد شده است. او سال‌ها در سازمان جاسوسی کره شمالی فعالیت کرده است و با پشت پرده سیاست آشناست، و در کتابش ساختار واقعی قدرت در کره شمالی را به تصویر کشیده است.  

خروج یا فرار

تنها راه خروج از کره شمالی، مرز چین است. با وجود آن که چین، نیروهای گشتی خود را برای دستگیری فراری‌ها در مرز مستقر کرده است و پس از دستگیری، به کشورشان برمی‌گرداند، اما همچنان عده‌ای موفق به فرار می‌شوند. این در حالی است که اگر دستگیر بشوند، با مجازات سنگینی چون فرستاده شدن به اردوگاه کار روبه‌رو هستند. چین کوشیده است تا فراریان برای درخواست پناهندگی به سفارت کره جنوبی نرسند و مانع از اعلام تقاضای پناهندگی آنان شود. 

«جنگ جین سونگ» در کتاب خود توضیح می‌دهد: «‌هستند کسانی که به جای وفاداری به قدرت، به انسانیت وفادارند و به پناهندگانی مانند من کمک می‌کنند. با توجه به تغییر شرایط در کره شمالی، به جای آن که به دولت کره شمالی امیدوار باشیم تا شرایط را تغییر دهد، باید به مردم این کشور ایمان داشته باشیم. چون حزب کارگران کره به هیچ وجه مایل نیست از تسلطش بر مردم بکاهد. پس از قحطی سال ۱۹۹۵ که بر اثر آن حدود دو میلیون نفر از مردم از گرسنگی مردند، مردم کم کم از دستورات حزب سرپیچی کردند و همین امر باعث کاهش قدرت و تسلط حزب بر مردم شد.»

کتاب «رهبر عزیز»، ماجرای فرار پرماجرای «جنگ جین سونگ» است. او زندگی شادی داشت. هنگام شیوع قحطی ۱۹۹۵ در آن کشور، جیره غذایی دریافت می‌کرد، مجوز سفر داشت، اطلاعات سانسور نشده در اختیارش بود، و با شخص «کیم جونگ ایل» ارتباط نزدیک داشت. اما وقتی مجله ممنوعه‌ای را که به دوستش داده بود گم شد، همه آن مواهب را    از دست داد و برای نجات جان خود و خانواده‌اش، راهی جز فرار نداشت.

* تعدادی از کتاب‌های خاطرات فراریان پناهنده کره شمالی در ایران نیز به فارسی ترجمه شده‌ و در دسترس هستند.